بانوی مو طلایی بی تاب میرود پیکی به کام نقره مهتاب میرود می رود گویی عروس زمستان به التیام تا خاطرات زخمی مرداب میرود یلدا میان اتش یک دانه یِ انار می سوزد از تبِ من و از تاب می رود مانند ریزش نفس پرده های تار از های و هوی چوبی مضراب می رود برواژه های دودی قلیان من که سوخت اهسته میخزد روی اعصاب می رود آنقدر می رود که از چهره ی زنی آثار گردِ سرمه و سرخاب میرود چون سایه غریبه ای از گونه ی حریر از درز چارچوب لب قاب میرود تن پوش مخملیش زیر سقف ماه بی اختیار بر
اشتراک گذاری در تلگرام
درباره این سایت